هم سلولی...
خدایا:خدایا این بار امدم درخواستی کنم از درگاهت.نه برای خودم بلکه برای یک دوست نا اشنا .انکه در حسرت اغوش گرفتن کودکی ثانیه شماری می کند.او دامنی پاک دارد تنها خواسته اش مادر شدن است.تو بزرگی وتوانا گوش کن غم پنهان زنی را که در حسرت دستانی کوچک از تو کمک میطلبد.خدایا شیرینی زندگی را به او بچشان ای قادر بی همتا.خدایا در این شب عزیز دعایش را بپذیر.ممنون از توجه ات خدااااااااااااااااااا.
نظرات شما عزیزان:
مرسی اومدی تو وبم
پیوند تو هم مبارک
راستی داستان قسمتیه رو(که نوشتم ) خوندی ؟پاسخ:نه.اما حتما می خونم.
❥.FAR.❤.HAN.❥ + یک شنبه 23 ارديبهشت 1392
/ 20:40 /